درود بر شما
سروده ي زير پيشکش شما مي گردد:
ترانه خون عشق
تو رفتي و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به ياد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم
جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بيخ و بن بکند کوه درد و غم اين سيل
چنين که گريه کند چشم آسمان با من
رسد هميشه به فرياد باده نوشان حق
بگفت اين سخن آن مير مي کشان با من
بساط خويش به جاي دگر برم زين شهر
چنين که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمي شود خاموش
هنوز ياد تو اين ياد مهربان با من
دلم گرفت از اين لحظه هاي تنهايي
ترحمي کن و بازآ بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتي از يادم
هنوز عشق تو اين عشق جاودان با من
(حميد مصدق)