سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کورش بزرگ

                                                              کورش

در آفاق کورش ، چنان در گرفتی

که گیتی چو خورشید خاور گرفتی

ترا همرهی کرد فر خدایی

ز فر خدا سایه بر سر گرفتی

تو را زاد " ماندان" بهین مام دوران

بزرگی و فر را ز مادر گرفتی

تویی پور " کمبوجیه" پارسی پی

دل آگاهی از آن دلاور گرفتی

نسب بردی از مادی و پارسی هم

فر از هر دو ، آن آریا فر گرفتی

ز چوپانی و همسر او به خردی

ز میخانه ی عشق ساغر گرفتی

فری ، بر چنان همسرانی ، کز آنان

به بالیدی و جان و پیکر گرفتی

به آیین مزدا دل و جان سپردی

وز انگیزه اش راه داور گرفتی

اگر چند بودی به کیش اهورا

ولی پاس ادیان دیگر گرفتی

به قوم یهود آنچنان مهر کردی

کز آن قوم نام پیمبر گرفتی

به تاریخ یادت چنان مانده نیکو

که نام خوش دادگستر گرفتی

پی افکنده ای معبد قوم موسی

توانایی از چرخ اخضر گرفتی

همه سرفرازی و آزادگی را

چو آزاد سرو تناور گرفتی

به نیروی نیکی و پاکی و دانش

جهان کهن را سراسر گرفتی

مسخر نمودی دل مردمان را

به داد و دهش هفت کشور گرفتی

در آن دوره ی تار و آن شام ظلمت

ز دریای توفنده گوهر گرفتی

حقوق بشر را چنان پی نهادی

که نوع بشر را برابر گرفتی

همه بندگان را بیک چشم دیدی

خرد را به هر کار یاور گرفتی

نکردی به کس بار آیین خود را

جهان بینی از مهر و اختر گرفتی

ز گنجور تاریخ تا واپسین دم

به از گوهر و برتر از زر گرفتی

به کلک توانای صدها مورخ

ستایش شدی زیب و زیور گرفتی

تو داد ستمدیده ی بینوا را

به آزادگی از ستمگر گرفتی

به دلهای تاریک و سرد و فسرده

چنان آذر ایزدی در گرفتی

ز اژیدهاک و نبونید و قارون

تو داد سیه روز مضطر گرفتی

پس از ماد و لیدی و آشور و بابل

فینقی و بخشی ز خاور گرفتی

ز یکسوی تا سند گشتت مسلم

وز آن سو ز بسفر فراتر گرفتی

ز یک سوی تا ساحل پارس راندی

ز یک سوی تا بحر احمر گرفتی

کهن خطه ی "سارد" را با سپاهی

نشسته بر اسب تکاور گرفتی

" کروزوس" را دست بگرفتی آنسان

که انگار دست برادر گرفتی

گشودی دژ محکم شهر بابل

ستم پیشگان را به تسخر گرفتی

" نبونید" را داده ای درس عبرت

چنان خودسری را به ششدر گرفتی

ستودی به بابل چو "مردوک" را، خود

به پاسش کله را ز سر برگرفتی

چنان عرصه بر خودسران تنگ کردی

که آرام فرعون و قیصر گرفتی

بشد خم بر آرامگاهت سکندر

بدانسان غرور سکندر گرفتی

خردمند شاها در آن روزگاران

جهان را چو مهر منور گرفتی

بود لوح تو آن چنان گیتی آرا

کز آن جاودان بر سر افسر گرفتی

پس از آنکه بگذشت عمرت به نیکی

به سوی بهشت خدا پر گرفتی

این چکامه را خانم توران شهریاری در سال 1994 در شهر سیدنی و در پای مجسمه کورش بزرگ ، در نخستین برنامه پرده برداری از تندیس کورش ، برای حاضران در جلسه بازگو کردند.